مگه.....
* *اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند* *دیگر گوسفند نمی درند* *به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...* * * ** **اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!* ** * * *می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .* * عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد * *بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... * *بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . * *تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. * *تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود * *و معنای خداحافـظ، تا فردا ب...
نویسنده :
مامان سمانه
14:32