ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

ارشیدای مامانی

مگه.....

* *اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند* *دیگر گوسفند نمی درند* *به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...* * * ** **اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!* ** * * *می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .* * عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد * *بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... * *بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . * *تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. * *تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود * *و معنای خداحافـظ، تا فردا ب...
21 آبان 1392

بیدار شو سمانه

سلام دوستای گلم که تا من بهشون سر نزنم انگار نه انگار دوستی به نام سمانه داشتن بیخیال امشب روی صحبت با خودمه با خوده خودم سمانه خانم تو خجالت نمیکشی همش ولگردی همش خوشگذرونه همش با دوستات همش با همسری همش خونه ی ابجی همش خونه مامانی ده ه ه ه ه ه ه  ه ه  بسه دیگه چته بیدار شوووووووووووووو بیدار شو میدونم همه ی اینارو خودت میدونی اما من وظیفه ی اینو دارم که از خواب بیدارت کنم و بهت بگم دیگه تنبلی بسه.همه ی دوستات شبانه روز دارن روی پروژشون کار میکنن اماااا تو بی خیاااال واسه خودت داری خوش میگذرونی و همش بار سنگینه استرس رو به دوشت میکشی اخه چرااااااا تو که میدونی اگه یک روز رو با کار روی پروژه بگذرونی چقدرررررررررر اون روز حالت خ...
19 آبان 1392

17 ابان

سلاااااااام اومدم بگم من خوبم امروزززززززززززززززز کلی خوردم وای دعوام نکنیناااااااا امروز کلی والیبال بازی کردم. اما در عوض کلییییییییی............
16 آبان 1392

16 ابان

سلام دوستان عرض خاصی ندارم امروزو کلا ول گشتم و تا ظهرم خواب بودم از خودم بدم میاد که هی برنامه میریزم و دوباره عمل نمیکنم خدا کنه فردا روز شروع کارام با انرژی باشه .انشالله امروز رژیمی نبودم ولی زیادم نخوردم.نمیدونم چرا از حال و هوای رژیم یه مدته اومدم بیرووووون. میخوام دوباره مثل قبل بشم رژیمی و سرزنده راستی بچه ها من که رژیم گرفتم و وزن خوبی رو هم از دست دادم همش از کمر به پایین لاغر شدم.در صورتی که من از کمر به پایین خیلی خوب بودم و دوست داشتم بالا تنم کوچیک تر بشه.چکار کنمممممممممممممم؟
16 آبان 1392

سمانه حاضررررررررررررررررررر

سلااااااااااااااااااام دوستای گل و گلابم خوبیییییییییین ؟ خوشیییییییییییییییییییییییییییییین؟سلامتیییییییییییییییین؟ من که خوبم، هر چند رژیمی نیستم و وزنمم نمیدوووونم اما یکمی هم خسته ام از کارای خونه ی خودم که خلاص شدم ، کارای اسباب کشی خواهرم به خونه ی خودشوووون شروع شد.دیروز و امروز رو کلا اونجا بودمو کمکش میدادم. اما از فردا میخوام به زندگی قبلم برگردم به دور از استرس و کارای یاد خونه و خستگی و کمر درد باشم.دو هفته شد که همش درگیر این بودم که همه چیو به حالت اوی برگردونم.یکم استرسم بابت قضیه حامله نشدنم دارم چرا که ٢ ماهه اقدام کردم و هنووووز خبری نشده.دو هفته هست که دست به لب تاپم و کارای پایان نامم نزدم و این استرسش سختتره واسم.این...
15 آبان 1392

دلیل غیبتم

سلام دوستای عزیزتر از جونننننننننننننننم خوبید؟ سلامتین؟ اومدم یک سلام بدمو برم لالا. براتون که گفتم بخاریم اتیش گرفت. تا ساعت ١٢ امشب درگیره تمیز کردن خونه بودیم منو همسری. کل خونه رو جمع کردیم همه وسایلو تمیز کردیم قالیهارو دادیم بشورن .دیوارا سرامیکا وووووو خلاصه جای جای خونم بخاطر این اتفاق نو و شیک و تمیز شد.یعنی جون واسم نمونده دکور هال رو هم عوض کردیم خیلی با حال شده کلی کیف کردیم. امروزو کلا تو اشپزخونه بودم قبل از امیز کردنش انگار یک بمب توش منفجر شده اینقدر که بهم ریخته و دوده ای بود.تا ساعت 12 شب کارم تموم شد و رفتم حموم و الانم ساعت 3 بامداده که اومدم از خودم بهتون خبر بدم. راستی بچه ها وقتی همسریم از سر کار برگشت اشپزخون...
13 آبان 1392

دهه عوض کردمممممممم آخخخخخخخ جون

سلامممممممممممممممم این پست رو پشت بنده پست قبل دارم مینویسم .چرا که خوشحالم چرا که به هدفم دارم نزدیک میشم. الان یک هفته هست که میرفتم رو ترازو و همش وزنمو میدیدم که ٦٠ هست یا ٥٩ اصلا باورم نمیشد و شک کرده بودم به ترازوم  و همش میگفتم ترازوم خراب شده چرا که  باطریش تموم شده بود و باطری نو گذاشته بودم روش  و باور نمیکردم که ٦٠ کیلو شده باشم خلاشه شب قبل از اتیش گرفتن بخاریم یک وزنه ٢٠ کیلویی رو ترازوم گذاشتم و دیدم فیکس ٢٠ رو داره نشوووون میده .سریع رفتم رو ترازو دیدم بله ٦٠ کیلو رو نشون داد از خوشحالی داشتم پرواز میکردم و کلیییی انرژی گرفتم اخه در کماله نا امیدی خدا امیدوارم کرد و همین شدکه دیروزو رعایت کردم و امروز ع...
8 آبان 1392

خداروشکر به خیر گذشت

سلااااااااااااااااااااااام سمانه جونتون اومده با یک عالمههههههههههه کاهش نمیدونم از کجا شروع کنم  واز کجا بگم .دیروز روز خیلی بدی بود واسم. صبح با سوزش گلو و حالت تهوع و سرگیجه از خواب پریدم حدود ساعتای ٨ .دیدم خونه کاملا تاریک و سیاه و پر از دود و بوی عجیب سوختن.سریع از اتاق خواب و به زور خودمو رسوندم به هال داشتم از ترس میمردم بله میدونین چی شده بود بخاریم که گوشه ی هال بود اتیش گرفته بود و داشت هر چیزی که اطراف بود رو میسوزوند .دست و پاهام رو گم کردم از ترس داشتم میمردم تمام بدنم داشت میلرزید .هیچ کار نمیتونستم انجام بدم  فقط خیره به شعله ی اتیش که داشت قالی نازنیمم میسوزوند داشت میرفت سمت میز تلویزینم که اگه به اونا میرسید دق...
8 آبان 1392

برنامه ریزی

سلام دوستای عزیزم خوبین؟کجایین ، شما هم که مثل من کم پیدا شدین، اما من دیگه تصمیم خودمو گرفتم ، میخوام مثل قبل برنامه ریزی هامو اینجا بذارم و طبق برنامه انجامشون بدم. چرا که خیلی برام مفید بوده برنامه ریزی اینجا.درگیره فصل ٢ پایان نامه هستم.مرحله اول که پرپوزال بودو با موفقیت پشت سر گذاشتم و تصویب شد.حالا میخوام بچسبم به فصل ٢ و به خودم قول میدم که از فردا بیشتر وقتمو روش کار کنم.چراکه کاره خاصه دیگه ای ندارم و هر روزم از صبح ساعت ٦ تنهام تا ٦ غروب.و این خیلی میتونه واسم روی کارای پایان نامه کمکم کنه. چند روز بی خیاله رژیم شدم تا صورتم از لاغری در بیاد که خیلی بهتر شده اما همچنان وزنمو نمیدونم و ترازو نتونستم گیر بیارررم.امشب از هر جا که...
6 آبان 1392

شروعی دوباره

سلااااااااااااااااااااااااام دوستای من اه ه ه ه ه ه اعصابم خورده این بلاگفا چش شده اخه ؟؟؟به هیچ کدومتون نمیتونم نظر بذاررررم از صبح بیشتر از ١٠٠ بار امتحان کردم.دلم برای همتون تنگ شده. سمیرا جونم شرمنده دختر نتونستم به موقع بیام اعلام وزن ،ایشالله هر وقت سرم خلوت شد میام تو مسابقه ات گلم.دوستت دارم . افرین داری خوب پیش میری عزیزم رها جونننننم اگه بدونیییی چقدر دلم برات تنگ شده بود.خوبی عزیزم؟ ممنون از اینکه به یادم بودی خانمی.راستی به خاطر مطالب وبتم که عالی بودن ممنوووووووووووووووونم.دوستت دارم. سودابه جونم و یلدا جونم شماهارو هم دوست دارم و ازتون ممنونم که وقتی نبودم یادم کردین.و تبریک به شما که با اراده دارین خوب پیش میرین....
3 آبان 1392